نامه ها٬ شماره ۵٢
سياوش دانشور

نظر حزب در مورد خسرو گلسرخى چيست؟
ميشه لطفا کمى در مورد خسرو گلسرخى براى من توضيح دهيد و نظر حزب را در موردش بگوئيد؟ خيلى برايم مهمه. چون هيچ جا از خسرو گلسرخى شما حرفى نميزنيد. با تشکر حميد از ايران.

حميد عزيز٬
حزب در مورد خسرو گلسرخى نظر رسمى ندارد. اصولا احزاب سياسى کمونيستى و حزب ما در مورد افراد نظر نميدهند بلکه در باره جنبشى که به آن تعلق داشته اند يا دارند٬ اهداف و سياستهاى آن جنبش٬ و مربوط و نامربوط بودنش با آرمانهاى سوسياليستى و کارگرى نظر ميدهند. خسرو گلسرخى از انقلابيون دوره شاه بود که طرفدار مشى چريکى بود و توسط رژيم جنايتکار شاه همراه با دوستانش دستگير شد. ساواک گلسرخى و دانشيان و مرتبطين اين پرونده را وحشيانه شکنجه کرد و نهايتا در بيدادگاهى فرمايشى محاکمه و محکوم به اعدام کرد. خسرو گلسرخى و کرامت دانشيان کسانى بودند که در اين بيدادگاه از عقايدشان دفاع کردند و به قولى "برسر جانشان چانه نزدند". آنها با سرى افراشته در سحرگاه ٢٩ بهمن سال ۵٢ تيرباران شدند.

گلسرخى در دادگاه خود را مارکسيست لنينيست ميداند و اعلام ميکند که بدوا عدالتخواهى را در اسلام يافته و سپس به مارکسيسم رسيده است. بسيارى اين نکته را امروز با وضعيتى که رژيم اسلامى ايجاد کرده است "از ته تاريخ" بررسى ميکنند. برخى ميگويند گلسرخى را بايد در زمانش مورد بررسى قرار داد و برخى ميگويند اين بخشهاى دفاعيات که از امام حسين و اسلام و فلان آخوند دفاع ميکند درست نبوده است. من فکر ميکنم هيچ کدام ازاين استدلالها به خال نميزنند. واضح است که رويدادها را هر مارکسيست و مورخ منصفى بايد در چهارچوب تاريخى و اجتماعى آن ببيند. اما همان زمان که گلسرخى و امثال او چنين افکارى داشتند٬ مانيفست کمونيست مارکس و انقلاب روسيه و دهها تجربه و نبرد سوسياليسم کارگرى وجود داشتند. نقد کمونيستى به جهان وجود داشت اما چپ ايران اسلام زده و ناسيوناليست و خلقى و ضد آمريکا بود. چپى ضد سرمايه و ضد نظم کاپيتاليستى نبود. اينکه چپ ايران در آندوران ضد کاپيتاليست و کارگرى و مارکسيست نبود دليل تاريخى دارد. نکته اساسى اينست که منشا چپ راديکال ايران زوال جبهه ملى و عدم حمايت حزب توده از مصدق در کودتاى ٢٨ مرداد سال ٣٢ است. دوره اى که نقد ناسيوناليستى از موضع جبهه ملى به حزب توده همه جا رايج است. "حزب توده خائن" انتقاد جبهه ملى به حزب توده است که بعدها به اساس تمايز چپ راديکال و حزب توده تبديل ميشود. چپ راديکال در ايران که يک نتيجه سياسى سنت جبهه ملى – حزب توده بود٬ محصول اين نقد ناسيوناليستى حزب توده است. يعنى چپ راديکال از حزب توده فاصله گرفت تا خود راسا سنت ناسيوناليستى را گيرم در شکلى راديکال احيا کند. چپ راديکال جريانات مختلفى مانند مائوئيسم و چريک شهرى و جريانات موسوم به سياسى تشکيلاتى بيرون داد که درونمايه فکرى و انتقادى آنها اساسا يکى بودند. خلقى گرى٬ ضديت با غرب و فرهنگ غربى٬ "تضاد خلق و امپرياليسم"٬ خودکفائى اقتصادى و رفع وابستگى٬ حمايت از بخشى از بورژوازى و قرار دادنش در صفوف خلق٬ دمکراسى خلقى٬ و مبارزه مسلحانه در سنت چريکى و مائويستى٬ از جمله ارکان اصلى ديدگاههاى رايج اين چپ بود. گلسرخى يکى از فعالان اين جنبش بود. اين تاکيد لازم است که حساب کسانى که توسط بيدادگاههاى رژيمهاى شاه و اسلامى اعدام شدند با نظريات آنها يکى نيست. ديدگاه گلسرخى و جنبشى که او نمايندگى ميکرد٬ ديدگاهى به بن بست رسيده و شکست خورده در اقصى نقاط جهان است. بويژه با فروپاشى سرمايه دارى دولتى چپ راديکال افق بازسازى ندارد. بهترين نمايندگان اين چپ امروز چاوز و مورالس هستند. در همان انقلاب ۵٧ اجتماعا اثبات شد که چپ ناسيوناليست و خلقى منفعت سوسياليسم و طبقه کارگر را نه فقط نمايندگى نميکند بلکه اساسا به آن نامربوط است.  امروز اگر بحثى از سوسياليسم باشد٬ بطريق اولى تنها ميتواند سوسياليسمى کارگرى و مارکسى باشد که کمونيسم منصور حکمت از انقلاب ايران طى ٢۵ سال آن را حدادى و تثبيت کرد. گلسرخى يک انقلابى شريف بود که توسط رژيمى جنايتکار اعدام شد. او يکى از قهرمانان چپ راديکال و خلقى است. ديدگاههاى جنبشى که گلسرخى به آن تعلق داشت٬ نه فقط در ايران بلکه در بعد جهانى و تاريخى٬ همواره مورد نقد طبقاتى کمونيسم طبقه کارگر بوده است. اميدوارم اين نکات مختصر پاسخ نکته تان را داده باشد.

باسلام٬
ممنون از شما. پیامتان بدستم رسید، البته من خیلی معتقد به مبارزه توام با ایدئولوژی نیستم. من آزادی را دوست دارم و برای بدست آوردنش هر کاری میکنم اما تجربه مرا به این باور رسانده که ایدئولوژی دست و پا و حتی صداقت آدم رو میگره. پاینده و سر فراز باشید. ایران/قم/الف/احمدپور
 
آقاى احمد پور عزيز٬
آزادى و تلاش براى آن قدمتى بطول تاريخ جوامع بشرى دارد. آزادى در فرهنگ سياسى مردم واژه اى "مقدس" است. اما تبئين از آزادى و افق دستيابى به آزادى در طول تاريخ همواره توسط جنبشهاى اجتماعى تعريف شده و قالب فکرى جريانات مختلف سياسى شده است. کمونيسم بعنوان جنبش عينى کارگران در متن جوامع سرمايه دارى براى آزادى ميجنگد. اما آزادى در قاموس کمونيسم٬ برعکس جنبشهاى ناسيوناليستى و قومى و اسلامى و محافظه کار و ليبرال و سوسيال دمکرات٬ به هاله اى نورانى و دور دست و "ايدئولوژيک" تبديل نميشود بلکه معنى اثباتى و مادى و اجتماعى دارد. اساس مسئله اينست که آزادى در نظام طبقاتى تابعى از مالکيت است. حق٬ بعنوان اجازه قانونى٬ اگرچه ضرورى و مهم است٬ اما ماديت آن در زندگى انسان امروز تابعى از توان مالى است. جامعه اى که در بنياد اقتصادى نابرابر است و بر تداوم نابرابرى و شکاف طبقاتى مبتنى است٬ نميتواند آزاد باشد. آزادى امرى سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فکرى و فرهنگى است. کمونيسم براى يک رهائى همه جانبه انسان از قيود و اسارت در قالبهاى محدود و تبعيض و بنياد اين ارکان دست و پاگير يعنى استثمار کار مزدى و مالکيت خصوصى بورژوائى و جامعه طبقاتى است. اگر براى آزادى هر کارى ميکنيد٬ بهترين و اولين کار پيوستن به جنبش کمونيستى طبقه کارگر است.

برخلاف کمونيسم٬ جنبشهاى طبقه حاکم٬ ناسيوناليسم و ليبراليسم و فاشيسم و اسلام سياسى و غيره به منحط ترين ايدئولوژيها استوار است. ايدئولوژى يک رکن جامعه طبقاتى است که مرتبا توليد و بازتوليد ميشود. از منظر کمونيسم "ايدئولوژى"  شکل غلط آگاهى است. مارکسيسم تئورى و نقد وضع موجود است. نقدى پراتيکى که امر تغيير را به عمل جمعى و فردى انسانها و انتخاب آگاهانه و اراده براى تغيير گره ميزند. مارکسيسم  و کمونيسم وعده هيچ "آخر زمانى" و "بهشتى" را نميدهد. حرف ما اينست که اين زندگى و اين مناسبات و اين نظام شايسته بشر نيست. امکانات شگرف انسان امروز برپائى يک جامعه آزاد و خوشبخت براى همگان را مقدور کرده است. نه خدا٬ نه دين٬ نه دمکراسى٬ نه سکولاريسم ارتشى و پاگونى٬ نه سلطنت و قوميگرى٬ نه شاه و نه "امام زمان"٬ اين وضع را نه ميخواهند و نه ميتوانند تغيير دهند. هر کدام با يک ايدئولوژى منحط و سياستهاى منحط تر تنها جاده قهقرا را درازتر ميکنند. کمونيسم جنبشى براى نفى همه مصائب بشر و تحقق تمام آزادى است. لذا انتقادى و زنده است٬ پيشرو و صداى زمان خويش است٬ پراتيکى و انسانگرا است٬ مدرن و سکولار و ضد خرافه است٬ سازش ناپذير و انقلابى است. اين جوهر اجتماعى کمونيسم کارگرى است. تحقق اين آرمان و هدف انسانى و ضرورى و ممکن و عملى٬ درگرو قدرت جنبش اجتماعى طبقه کارگر و بسيج جامعه حول راه حل کارگرى است. آزادى و تحقق مادى و واقعى آن در دنياى امروز٬ تنها ميتواند محصول انقلاب کمونيستى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى باشد. موفق و پيروز باشيد.

مطلب عميق بود
علی عزیز، همین الان مطلبت را (پیرامون تحولات اخیر در حزب حکمتیست) در یک دنیای بهتر 51 خواندم. فوق الاده است. خیلی عمیق و مارکسیستی، علمی و منطقی و همه جانبه نگر و تیز است. برای دقایقی احساس کردم خودم را بدست نوشته های  منصور حکمت سپرده ام که در بدترین و بغرنج ترین شرایطها مسایل را خیلی ساده حل می کرد. آنی که به خود آمدم خیلی متاثر شدم. شاید دوست داشتم بچه های حزب!! حمید و کورش! هم مثل خودمان فکر می کردند. اما واقعیت چیز دیگریست و ما فقط یک راه در پیش داریم. حرکت تخلف ناپذیر به جلو و پافشاری سرسختانه و منصفانه و منطقی بر اندیشه هایمان. ایکاش امثال کورش و حمید سرگذشتی غیر ازاین داشتند. کامران

کامران عزيز٬
خوشحاليم که اين مطلب مورد توجه تان قرار گرفته است. متاسفيم که به دلائل سياسى و غير سياسى هنوز نميتوانيم در قالب يک حزب بزرگ با خط کمونيستى کارگرى کار کنيم. ما ايرادى نداريم که دوستان ديگر نظر ديگرى دارند. اساسا جدالى برسر ديدگاهها٬ مادام که سياست و پراتيک متفاوتى را در مقابل جنبش ما نميگذارد٬ از نظر من موضوعيت ندارد. اختلاف ما آنجا شروع ميشود که استنتاجات سياسى و عملى يک تبئين معين٬ جنبش ما را به عقب ميبرد و يا به جائى نميرساند. کار ما اينست که هوشيارانه و با سرعت و اشتهاى کافى و دقت بالا دراين درياى ٧٠ ميليونى کار کنيم. مشغله هايمان مقياس سوالات اين جامعه عموما و جنبش طبقه مان خصوصا باشد. نه گردن کج کنيم و به نوعى خويشتن دارى صوفيانه دربغلتيم و نه به تبليغات خود خشنود کن و غير واقعى و تشريفاتى رو بياوريم. هدف ما روشن است. بگذار اميدوار باشيم که روزى الزامات مبارزه سياسى و تلاش براى سوسياليسم ما را در کنار همسنگران ديروز قرار بدهد. موفق و پيروز باشى.

چرا جدا شديد؟
با سلام٬ ميخواستم بپرسم شما که حزب اتحاد کمونيسم کارگرى را تشکيل داديد٬ اگر به اتحاد علاقه داشتيد پس چرا از حزب کمونيست کارگرى جدا شديد؟ يعنى چرا اين اتحاد را در حزبى که قبلا در آن بوديد ادامه نداديد؟ با تشکر اميد.

اميد عزيز٬
لطفا براى پاسخ مشروح تر چرائى جدائى ما به نشريات حزب مراجعه کنيد. اينجا مختصرا اشاره ميکنم که ما نه خواهان جدائى بوديم و نه از جدائى خوشحال. اساس بحث ما ضرورت تغيير ريل در سياستهاى رهبرى حزب در برخورد به تحولات ايران و جنبش کارگرى و ضرورت تامين سازمان و رهبرى بود. در قلمروهائى مانند نگرش به حزبيت و تحزب کمونيستى٬ تبئين از اوضاع سياسى و روند آن٬ وظايف عاجل حزب در قبال جنبشهاى اعتراضى و تامين ملزومات پيروزى کمونيسم در ايران٬ سبک کار رهبرى و غيره اختلاف داشتيم. اين اختلافات طى پلاتفرمها و مباحث ما در فراکسيون اتحاد کمونيسم کارگرى مطرح شدند که نشريات آن نيز در سايت حزب موجوداند. همينطور در همين دوره ما برسر بازبينى انشعاب سال ٢٠٠۴ بحث کرديم و جمعبندى و طرح معينى را دراين زمينه ارائه داديم. رهبرى حزب نه تنها در صورت مسئله با ما شريک نشد و يا براى خود مسئله را طرح نکرد٬ بلکه مسيرى را رفت که هر لحظه انتظار رفتن ما را ميکشيد. حتى بارها گفتند چرا نميرويد؟ عليرغم همه اينها ما تلاش کرديم اما نهايتا ناچار شديم براى خروج از بن بستى که ايجاد شده بود و اجتناب از تعميق اين وضعيت جدا شويم و در قالب حزب اتحاد کمونيسم کارگرى فعاليت کنيم. اما در همان روز جدائى و در اولين کنفرانسمان قرارى صادر و تصويب کرديم که خواهان داشتن رابطه اى سياسى و نزديک با دو حزب ديگر بود. و بالاخره اينکه پروژه اتحاد نه زمان طرحش و نه امروز هويت و هدف حزب ما را تشکيل نداد و نميدهد. اين تنها يک تمايز ما بود. يک پروژه است که هدفى فراتر از بخش متحزب کمونيسم کارگرى داشت و دارد و منافع کل اين جنبش را هدف قرار داده است. ما بعنوان يک حزب سياسى با اهداف و سياستهاى روشن و معلوم کارمان را ميکنيم. ترجيح ما اينست٬ عليرغم هر اختلاف سياسى با احزاب ديگر٬ بجاى بالا بردن و مرمت ديوار دشمنى و سکتاريسم رابطه نزديک و سياسى و همکارى در سطوحى داشته باشيم و تا سطح پيوستن به حزب حکمتيست بحث از جانب ما جلو رفت. دراين زمينه موانع معينى وجود داشتند و دارند. اما هيچوقت اين موانع و رفتارها تعيين کننده سياست ما نبوده و نخواهد بود. ما نقدمان را بدون ذره اى تخفيف و صريح و متمدن به هر سياستى که قبول نداشته باشيم مطرح ميکنيم و در کنار جدال فکرى و سياسى برسر کمونيسم کارگرى همواره منافع کل اين جنبش را در نظر داريم. موفق و پيروز باشيد. 

از نام خليج دفاع کنيد
درود هموطن. همانطور که اطلاع داريد امارات عربى ادعا ميکند که خليج فارس خليج عربى ناميده شود. روز ١٣ خرداد مسابقه فوتبال بين ايران و امارات در ورزشگاه آزادى برگزار ميشود. لطفا از دوستانتان در ايران خواهش کنيد که اعتراض خود را با نوشتن پرشين گلف-خليج فارس بر تى شرت خود اعلام کنند. لطفا اين اى ميل را به دوستانتان در ايران بفرستيد. اين وظيفه ملى ماست که از حقانيت خليج هميشه فارس دفاع کنيم. درود و به اميد پيروزى. اتحاد.

آقاى اتحاد٬
دعوا برسر نام خليج دعوائى پوشالى و غير واقعى است. اين موضوع را در شماره هاى قبلى همين نشريه در مقالات و ميزگردها و ستون نامه ها از جوانب مختلف توضيح داديم. تمام مسئله اينست که جمهورى اسلامى و ناسيوناليستها و پان ايرانيست ها فرصتى پيدا کردند تا با دميدن در خرافات ملى و تزريق سم ملى گرائى به جامعه٬ مبارزه آزاديخواهانه مردم را منحرف کنند و نهايتا به شکست بکشانند. جمهورى اسلامى دارد شما را پشت بسيج ناسيوناليستى ميبرد تا پايه هاى خودش را محکم کند و به نفع اسلام سياسى در منطقه امتياز بگيرد. يک رکن تلاش رژيم پوشش دادن به تبليغات ناسيوناليستى و ضد عرب است. نفس اينکه اجتماع در مقابل سفارت امارات را تمام روزنامه هاى حکومت در صفحه اول منتشر ميکنند بايد براى شما موضوع روشن شود. به نظر شما چرا کل سيستم رسانه اى رژيم دراين موضوع درگير ميشود اما اعتراض کارگران گرسنه را سرکوب و سانسور ميکند؟ شما ناسيوناليستها هم فکر ميکنيد فرصتى يافتيد که تبليغات کنيد و پشت تان را به فضاى تبليغاتى رژيم اسلامى داده ايد. اما يک نکته را متوجه نيستيد؛ جمهورى اسلامى از شما٬ دقيقا مانند طرفداران دو خرداد و خاتمى در اپوزيسيون٬ سوارى ميگيرد و هر وقت نفعش را به اندازه کافى برد مرخص تان ميکند. نه رژيم اسلامى به فکر مردم ايران است و نه اين تبليغات ربطى به منافع واقعى اکثريت مردم محروم دارد. درد مردم نان است٬ گرسنگى است٬ بيکارى و بى مسکنى است٬ بيمارى و بهداشت است٬ سواد و آموزش است٬ پايان دادن به سرکوب و تبعيض است. رژيم اسلامى و ناسيوناليستهاى متفرقه تلاش ميکنند صورت مسئله را عوض کنند و ورد "وظيفه ملى" ميخوانند! "وظيفه ملى" يک دروغ بزرگ است. چنين چيزى وجود خارجى ندارد. منافعى که پشت "وظيفه ملى" خوابيده است٬ منافع سرمايه داران و رژيم اسلامى است. سودى است که قرار است به اعتبار حيطه نفوذشان از استثمار کارگران ببرند. اين جنگ لفظى تنها خصومت و نفرت ملى را در منطقه و در ايران دامن ميزند. بجاى اينکه امثال شما از حق و آزادى و برابرى و سعادت همگان دفاع کنيد به سرباز لشکرى تبديل ميشويد که فرمانده اش احمدى نژاد و رفسنجانى است.

جوانان و مردم اگر در مسابقه فوتبال کارى بايد بکنند اينست که بگويند دشمنى با مردم اين کشورها ندارند. مگر بازيکنان تيم ملى نمايندگان و سخنگويان رژيم اند که شما در مقابل بازيگران تيم امارات آکسيون سياسى ميخواهيد بگذاريد؟ اين هدف ناسيوناليسم است که هر فعاليت اجتماعى و جزئيات زندگى و رابطه بخشهاى مختلف مردم و خلاقيت و ورزش را با داغ لعنت ملى مزين کند. ورزش و فوتبال ربطى به ديپلماسى ارتجاع منطقه اى و جدالهاى شان و جنبشهاى ناسيوناليستى و ارتجاعى ندارد. دراينروز اتفاقا سياست درست خنثى کردن تبليغات جمهورى اسلامى است. کوبيدن کينه ناسيوناليستى از هر دو سو است. اعلام اين موضوع است که تبليغات جنگى در منطقه از هر سو موقوف! زنده باد آزادى و برابرى انسانها! زنده صلح و همزيستى پايدار در منطقه! زنده باد همبستگى کارگران و مردم در منطقه! نه به هر نوع تبعيض و نفرت ملى!

دوست عزيز٬ از نستالژى و مذهب ملى دست بکشيد. نام خليج هرچه هست در اسنادى موجود است و هر ادعائى لابد جائى بررسى ميشود و طرفين دعوا حرفشان را ميزنند. هر ادعا از هر سوئى اين همه جار و جنجال و نمايش تعصب کور ملى لازم ندارد. نفس اينکه ناسيوناليسم به اين روز افتاده که در باد رژيم تبليغات ضد عرب راه اندازد٬ نشان ميدهد تفاوتهايش تاچه حد با جمهورى اسلامى بيرنگ است. مسئله اساسى امروز نه جنگى است٬ نه لشکر کشى معينى٬ و نه تغييرى قانونى در قراردادهاى منطقه اى و بين المللى. مسئله يک موج تبليغاتى ضد بشرى و بسيج عده اى بدور رژيم است تا با اين چماق برسر مردم مخالف بکوبند و نان و معيشت شان را گرو بگيرند. ناسيوناليستها با اين سياستهايشان دارد از اين سفره نان ميخورند. براى مردمى که در مقابل اين رژيم اند و تحرکاتش را بدقت زير نظر دارند٬ ناسيوناليسم در اپوزيسيون و رژيم اسلامى٬ هر دو را٬ عليه منافع مبارزه خود ميبينند. موفق باشيد.

اصلاح ساعت پخش برنامه های کانال یک
سلام عزیزم. امروز بدجوری پیش رفقام خیط کردم از ساعت 12.5 تا 3 منتظر ماندیم تا برنامه آقای جوادی پخش شود که نشد که نشد. بدجوری حالم گرفته شده. سعی کنید حداقل هر هفته ساعت برنامه ها رو تو نشریه اطلاع دهید. دادا کمون

دادا کمون عزيز٬
شايد رفيق جوادى دقيقتر بتواند اين نکته را توضيح دهد. اما تاجائى که من اطلاع دارم٬ تغيير ساعت و يا پخش با تاخير و يا عدم پخش برنامه٬ از جانب ما نيست. بلکه از جانب کانالى است که بايد برنامه را روى آنتن بفرستد. در مواردى اين معضل در گذشته هم پيش آمده است. در نتيجه تغييرى در ساعت پخش برنامه داده نشده که در نشريه هرهفته اعلام کنيم. بايد تذکر داد به مسئولين مربوطه در آن شرکت که برنامه پخش نشده يا با تاخير پخش ده که جلوى تکرار آن گرفته شود. موفق و پيروز باشيد.

سجاد خسروی هم اعدام شد
سجاد خسروی که در سن 16 سالگی در یک نزاع خیابانی در اثر یک اشتباه  یک  جوان دیگر  را به قتل رسانده  بود. حدود دو سال در زندان بود و در این مدت خانواده او برای آزادی او و جلب رضایت خانواده مقتول تلاش های زیادی  کردند. اما به نتیجه ای  نرسیدند و بلافاصله  بعد از  اینکه سجاد به سن 18 سالگی رسید در صبح روز  پنجشنبه  طناب های این عدالت بی  عدل گردن او را فشرد و نگاه جوان اورا از زندگی گرفت و شمع وجودش را خاموش کرد.

اما سجاد خسروی اولین نفر نیست و آخرین نفر هم نخواهد بود که اعدام می شود. شاید در روز  چندین نفر در  ایران و سایر کشور های اسلامی اعدام می شوند و ما هم برای حمایت از انسان ها و حق آنها از زندگی و فرصت٬ برای جبران اشتباهت آنها عمل اعدام را شدیدا محکوم می کنیم. (جمعی از جوانان کرمانشاه)

دوستان عزيز٬
خبر متاثر کننده اى بود که تنها نفرت از رژيم صد هزار اعدام را عميق تر ميکند. رژيم اعدام را بايد بزير کشيد. اين ماشين جنايت و خون ريختن را بايد متوقف کرد. بايد پرچم لغو مجازات اعدام و "اعدام قتل عمد دولتى است" را برافراشته تر کرد. اين مبارزه اى است که بايد در فرداى پيروزى کارگر و کمونيسم از جمله به لغو فورى مجازات اعدام منجر شود. لغو مجازات اعدام در ايران به يک چرخه معيوب و باطل د ضد انسانى خونريزى و انتقام چند صد ساله پايان ميدهد. ما بايد جامعه اى و نظامى بسازيم که منطق انتقام و آدمکشى و تعرض به حيات انسان جائى نداشته باشد. ما اعدام سجاد خسروى را محکوم ميکنيم. موفق و پيروز باشيد.*